کرم کتاب 23

این کتاب یکی از کتابهای دوست داشتنی هست که تا به حال خوندم.به علت مشغله ی زیاد از حدی که داشتم این کتاب مدت طولانیی در دستم بود و مثل یه دوست تو صحنه صحنه ی این مدت از زندگیم حضور داشت...و گاهی اوقات بود که حاضر بودم نصفه عمرم رو بدم تا 5 دقیقه دیگه بهم وقت بدن تا حداقل یه صحفه دیگه از اون رو بخونم...


عقاید یک دلقک

نویسنده:هانریش بل


قسمتی از کتاب:" به اعتقاد من, عصر ما تنها شایسته ی یک لقب و نام است:«عصر فحشا» . مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ فاحشه ها عادت می دهند...."

کرم کتاب 22

نان سال های جوانی

نویسنده:هانریش بل





قسمتی از کتاب:"در چشمانش دقیق تر خیره شدم و سعی کردم برای خودم تجسم کنم اگر هفت سال پیش از او تقاضای نان میکردم  ،چگونه با من صحبت میکرد.میدیدم چشمانش تنگ تر میشوند، جدی و خشک مانند چشمان غاز..."

کرم کتاب 21

میراث
نویسنده:هانریش بل






قسمتی از کتاب:"
خداحافظی سرباز در اصل خداحافظی برای همیشه است . این قطارهایی که

سربازها را در سراسر اروپا به مرخصی می برند چه بار عظیم و جنون آمیزی از درد را جا به جا

می کنند . اگر این راهروهای کثیف می توانستند زبان باز کنند ، اگر این شیشه های درد کشیده

می توانستند فریاد بکشند و نیز این ایستگاه های قطار ، این ایستگاه های ترسناک ، اگر

سرانجام همه اینها می توانستند از دردها و نا امیدی هایی که شاهدش بوده اند فریاد بکشند!

آن وقت دیگر جنگی در کار نبود ."

کرم کتاب 20

بار دیگر، شهری که دوست میداشتم

نویسنده:نادر ابراهیمی



قسمتی از کتاب:"

بخواب هلیا، دیر است.

 دود دیدگانت را آزار میدهد...

-التماس، شکوه زندگی را فرومیریزد.تمنا، بودن را بی رنگ میکند. و آنچه از هر

استغاثه به جای می ماند ندامت است...

_گل هل از یاد بردند که باغبان آنها را کوچک آفریده است، سرکشیدند و بلند شدند ما نتوانستیم با گل ها بجنگیم،...گل ها از آن که باغچه کوچک است، باغ کوچک است و دنیا کوچکتر از همه ی آنها نهراسیدند..."