آرزوی ما
دوست دارم همتون خوب و سر حال باشین....پس نمیپرسم خوبید؟؟؟
خب دوستای گلم مرسی که آرزو های قشتگتون رو برام نوشتین....منم تمامش رو روی صفحه اصلی گذاشتم و واسه هر کدومتون به نسبت آرزوهاتون عکس گذاشتم....فقط هم از عکس بچه استفاده کردم به این امید که همه دلاتون پاکه ومثل یه بچه که چشم دوخته به نخ بادبادکش که ببینه تا کجا میره... ببینه بادبادکش میتونه خدا رولمس کنه ؟...میتونه خدا رو بیدارکنه؟...و همش امید داره که خدا نگاهی به بادبادکش بندازه وآرزوش رو بر آورده کنه.....
من وقتی بچه بودم همین جوری بودم....آرزوم رو مینوشتم رو بادبادک و تا جایی که نفس داشتم میدویدم تا بادبادک بالا وبالاوبالاتر بره...بره تا اونجا که بتونه خدا رو لمس کنه..البته اینو بگمااا من همش فکر میکردم خدا خوابیده..فکرمیکردم بادبادکه من خدا رو قلقلک میده و بیدارش میکنه...(از اونجایی که تو اون دوران نقشه یک بچه ی شر رو بازی میکردم و کارم دست انداختن بقیه بود....از خدا هم نمیگذشتم....شما ببخشید)خلاصه از تصور اینکه خدارو قلقلک میده و بیدار میکنه میمردم ازخنده و همش فکر میکردم قیافه خدا الان چه جوریه؟؟؟عصبیه؟؟؟داره دنبالم میگرده و میخواد گوشم رو بگیره.و فرار میکردم.....وای که چه خوب....اصلا یادم میرفت آرزوم چی بود و چی شد؟!

حالا میخوام آرزوی خودم رو بنویسم....و تصور کنم که باز میخوام خدا رو قلقلک بدم...اما این بار فرار نمیکنم ...می ایستم تا بهم بدتش.....باید بهم بدتش......
آرزوی من تو سال۹۰ اینه که .....بتونم اعتماد کنم.....که بتونم اون چیزی روکه میخوام به دست بیارم...
خدا جون ما همه اینجاجمع شدیم که بگیم هنوز میتونیم مثل بچگیامون یک دل و یک رنگ باشیم....وما مطمئینیم که آرزوهامون بر آورده میشه......مگه نه بچه ها؟؟؟